سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری
سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری

صدای پای آب __ 3

پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد
پدرم وقتی مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی
من از او پرسیدم دل خوش سیری چند
پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت، تار هم می زد
خط خوبی هم داشت
 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود:
احتمالا سهراب فکر می کرده که وقتی پدرش بمیرد دیگر همه چیز فرق می کند، اما بعد از مرگ پدر، آب از آب تکان نخورده بود و همه چیز روال عادی خود را سپری می کرد .

مادرم بی خبر :
آنقدر پیوند عاطفی میان پدر و مادر سهراب زیاد بود که با مرگ پدر، مادر از این خواب خوش می پرد، و از سویی بنا به گفته دکتر کرمانی، تلمیح دارد به اعتقاد عامیانه کاشانی ها که فلج بودن پدر را ترسیم می کند .
 
خواهرم زیبا شد :بنا به گفته های سهراب، پدرش مردی مستبد و با انضباط بوده و در این جا آزادی، بعد از مرگ پدر را اشاره می کند، به نقل از شرحه شرحه: پدر سختگیر می میرد و خواهر کوچکتر فرصت آرایش می یابد. حال دیگر خواهر می تواند آنگونه که خود دوست دارد لباس بپوشد و خود را زینت دهد [کتاب شرحه شرحه، فرزاد اقبال].

پاسبان ها همه شاعر بودند:در مورد این مصرع، و سوال خواهرش که معنی این مصرع را می پرسد، سهراب این گونه جواب می دهد :کسانی که معنی این شعر را نمی فهمند، فکر نمی کنند که من درباره آنچه که نیست ولی مایلم که باشد، صحبت می کنم .
 سهراب :
یادم هست در بنارس، میان مرده ها و بیمارها و گداها، از تماشای یک بنای قدیمی دچار ستایش ارگانیک شده بودم. پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک (استتیک به معنی زیباشناختی، زیبابینی)
سهراب از زیبابینی اتفاقات و اطراف سخن گفته و اینکه پاسبان ها همه شاعر بودند، فقط یک زیبابینی هست .

 مرد بقال . . . سیری چند :
در ابتدا می توان گفت که غم و اندوه آن قدر سهراب را فراگرفته که حوصله پاسخ دادن به جواب بقال را هم ندارد .
 اما، سهراب نسبت به درونش در روز مرگ پدر گفته : درون من زیبا و خندان بود .

احتمالا منظور سهراب از دل خوش سیری چند این بوده که، سهراب همه جا به دنبال دل خوش می گردد و حتی از بقال هم طلب دل خوش می کند .

ویرایش: یک نکته جا افتاده در شرح این قسمت، مربوط میشه به نوع میوه ای (خربزه) که مرد بقال میفروشه. بعضی میوه ها مثلا سیب، انار، گلابی به دلیل کوچک بودن، میوه های تک نفره به حساب میان. بگذریم از اینکه ما همیشه عادت داریم که خوراکی هامون رو با بقیه شریک بشیم. اگه شما هوس خوردن سیب کرده باشید لازم نیست که وقتی میخواید سیب بخرید، به فکر پیدا کردن «شریک خوردن» هم باشید! اما خربزه یه میوه تک نفره به حساب نمیاد! خوردن خربزه، در یک جمع معنی پیدا میکنه؛ جمعی از دوستان، جمع خانواده ... حالا با مرگ پدر، جمع خانواده ما، جوی برای خوردن «چند من خربزه» نداره! چرا که جمع شدن، به یک نیروی درونی نیاز داره که اینجا سهراب اونو به«دل خوش» تعبیر کرده و من هم فکر میکنم که تعبیر بسیار بجایی هست. شما با دوستان تون به یه تفریح چند ساعته میرید (البته الان دیگه تو جمع ها، خربزه خوری نیست و احتمالا پیتزا خوری هست) اگه کسی در جمع شما ناخوش باشه، یک نفر ناراحت باشه، چطور میتونید دراین چند ساعت، یه تفریح دست جمعی انجام بدید؟! حال وضعیتی رو تصور کنید که از کل جمع، فقط یک نفر دل خوش داره و بقیه خیر! پس باید گفت برای داشتن یک تفریح دست جمعی، همه افراد جمع باید «دلِ خوش» داشته باشند.

اما چرا سهراب از خربزه فروش (بقال) سراغ «یک سیر دل خوش» میکنه؟ دقیقا دلیلش مربوط میشه به همین که خربزه خوردن، نیاز به یک جمع شاد داره و خربزه فروش که دائم سروکارش با جمع های شاد (خربزه خرها، کسایی که خربزه ازش میخرن) هست، و اگه جمع های شاد وجود نداشته باشن، خربزه ای نمیتونه بفروشه، پس الان شخص سوگوار (شاعر) حدس می زنه که بقال لابد ازمعامله «دل خوش» هم اطلاعاتی باید داشته باشه! و حتی ممکنه خود فروشنده خربزه، فروشنده دل خوش هم باشه! که خب این قسمت شعر، مشخصا فانتزی هست و شرح اون هم فانتزی میشه.

قرینه سازی «چند من» با «یک سیر» (سیری)، حکایت «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی» هستش! اسباب گذراندن اوقات خوش هست اما اوقات خوش نیست! چرا که پدر مرده و کل خانواده و فامیل در وضعیت سوگواری به سر میبرند و بنابراین دل خوش وجود نداره.


پدرم نقاشی می کرد . . . تار هم می زد :
با توجه به معانی ذکر شده در بالا، سهراب به شدت مرگ پدر را بی اهمیت و امری لازم، بیان می کند، برای نگه داشت حرمت پدر و یاد کردن از پدر، این طور می گوید که پدرم نقاشی . . .

نظرات 43 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:15

وجودتان پر شور باد

همچنین

مهرداد چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:33

ye soal ?

این قسمت خواهرم زیبا شد من براش دوتا مفهوم دیگه هم

شنیدم میخواستم نظر شما رو هم بدونم ؟؟

1.یک اعتقاد قدیمی که زنی که از خواب بپرد بچه اش زیبا میشود

2.خواهر سهراب گریه می کرده و چون لپ های او سرخ شده بوده و
سهراب در بچگی بسر می برده تنها زیبایی او را میدده

لطفا پاسخ دهید

سلام مهرداد جان

مورد اولی رو به قصد رد کردن جواب نمیدم ولی بعید می دونم سهرابی که پی به حقایق جهان برده بوده، در آستانه تکامل معرفتیش، اعتقاداتی که حداقل من فک می کنم بی اساس هستن رو، تو شعرش استفاده کرده باشه. مادرم بی خبر از خواب پرید پس از مرگ پدر هست و زمانی نیست که مادر آبستن باشه!
برای مورد دوم هم فک می کنم جوابی نداشته باشم ولیکن رد کردنش به طور کامل، صحیح نمیتونه باشه.

محمد علی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:29

به نظر من منظور سهراب از دل خوش سیری چند این است که :
بقال می گه: خربزه بدم ؟
سهراب میگه : خربزه نمی خوام اگه دل خوش داری بفروشی می خرم

بیشتر تمایل دارم نظرات مختلف رو در مورد نوشته های سهراب بخونم
ممنون از نظرتون
من اینجا سهراب رو مثه آسمون که وقتی باباش می میره ، فرقی نمی کنه و آبیه، می بینم . سهراب وقتی میره بنارس و با اون وضعیت مرگ و میر و بیماری ، بنارس رو می بینه و میگه پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک، بعید می دونم برای مرگ پدر ، چیزی که سهراب اون رو منطق ذاتی هستی می دونه، غمگین باشه و از سر ناراحتی مرگ پدر، دنبال دل خوش باشه
رویارویی خربزه و دل خوش اینجا رویاییه :)
مساله اینه که ما برای شرح شعر، سهراب کامل رو متصوریم درحالی که شاعر داره از گذشته صحبت می کنه گذشته ای که الزاما سهراب کامل نیست. بنابراین میتونیم اینطور هم تصویر کنیم که در گذشته، خربزه خریدن رو مستلزم دل خوش می دونه. دل خوش ندارم که خربزه بخرم. بهرحال روی این بخش ها نظر ویژه ای ندارم.

علی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:23

شعر شناسی سیری چند؟

منصور سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 19:43

پدرم وقتی مرد خواهرم زیبا شد- نظر من اینه که وقتی یه دختر چشماش پر ز اشک میشه و گونه هاش سرخ تبدیل به یک موجود لطیف و زیبا میشه . و منظور سهراب اینه که خواهرش گریه کرد.

ممنون از نظر شما, و باید بگم که، از سویی با محتوای صحبت شما هم موافقم.
اینجا جای استنباط بازم داره
بعضی از دوستان سهراب مطالبی رو درباره این شعر بیان کردن که با صحبت شما همراستا هستش
اینجا، بیشتر سعی شده که از گفته های شاعر برای شرح و تاویل شعرش استفاده بشه هرچند که میدونم بدون ایراد نیست.

علی شنبه 22 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:54

پدرم وقتی که مرد خواهرم زیبا شد.... یعنی دچار یک سری معضلات اجتما عی شد

اگه ممکنه بیشتر توضیح بدید
ممنون

افشین یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 18:28

تعابیرتون از این شعر با تمام احترام برای من عجیب بود.
وقتی می گه ایمان ابی بود یا نان گندم خوب است... می گه دنیا همون طوره اما جهان خودش زیر و رو ششده مادر از خواب می پره پاسبان خشک و بی احساس شاعر می شه بقال حسابگر بخشنده می شه...

تا حالا به این شعر، به این شکلی که شما گفتی، نگاه نکرده بودم! فکر میکنم جای تامل داشته باشه! جالب بود، ممنونم.
به یمن نظر لطف شما، یک مقدار به شرح شعر اضافه کردم.

عرفان قدرتی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 21:09

سلام دوست عزیز، من خیلی دوس دارم درکم از ادبیات و شعر زیاد بشه ولی نمیدونم از کجا شروع کنم!!!

ممنون میشم اگه راهنمایی کنین

سلام دوست عزیزم ^__^
مطالعه کتاب های ادبی بویژه کتاب هایی که همراه با شرح و تفسیر باشند فکر میکنم گزینه های خوبی باشن.
اما اگه به طور خاص به دنبال شرح و درک بهتر اشعار سهراب هستی، به نظر من بهترین گزینه، کتاب فرزاد اقبال هستش که میتونه بهت کمک کنه. اگه مقدماتی تر می خوای مطالعه کنی کتاب دکتر عطاری کرمانی هم مناسب هست.

علی دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 04:02

به نظرم شاعر از پدر زیاد دل خوشی نداشته! بیشترش هم به خاطر خواهر و مادرش بوده

مچکرم، جالب بود ~_~
این نظر و اونچه که در تضاد با این نظر قرار میگیره، هیچ کدوم براساس محتوای شعر، قابل اثبات نیستند و هیچ کدوم رو هم به طور قطع نمیشه رد کرد. بهرحال، من فکر نمیکنم که شاعر قصد داشته با این مطالب به تشریح چگونگی چنین رابطه ای بپردازه! بلکه تصورم اینه که، شاعر سعی میکنه ویژگی های مثبت و نیکویی های پدر رو بیان کنه و در کنار این توصیفات، نوع رابطه با پدرش رو داره از منظر نسبی توصیف میکنه تا شاید بهتر بتونه - در حد یه مقدمه - نگرش خودش رو نسبت به «مرگ» بیان کنه، بویژه درباره مرگ پدر که یه مورد تجربی بوده و نه اظهار نظرهای فلسفی و ایده آل (چیزی شبیه به اونچه در مورد مرگ در همین شعر گفته شده).

ویرایش:
مدتیه که هر از گاهی در مورد نظر شما فکر میکنم. به نظرم یک تفاوت نگرشی رو باید در این دیدگاه تعبیه کنیم. به طوری که، نظر شما اگر چه چندان دور از واقع نیست، اما، مطلب مورد نظر شعر این نیست! من فکر میکنم، برداشت ما از کلمه «سایه» در این چند مصرع، میتونه این مساله رو روشن کنه. از اونجا که سهراب نقاش بوده و به خوبی از کاربرد سایه در نقاشی آگاه بوده، به نظر من، بعید بوده که بدون توجه به کاربرد سایه درنقاشی، اینجا از این کلمه استفاده کرده باشه. سایه به آبجکت، پرسپکتیو میده و اونو بزرگتر از واقع نشون میده. اینجا سایه رو داره به جایگاه پدرش نسبت میده و شاید مطلب این بوده که حجم اضافه ای که برای پدر در خانواده ما پذیرفته شده بود، این جریانات رو به بار آورده بود و وقتی که پدر از دنیا میره اون پرسپکتیو غیرحقیقی هم از بین میره و...

امیر دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 02:25

با عرض سلام خسته نباشید
به نظر من منظور شاعر از اینکه خواهرم زیبا شد آن هم پس از مرگ پدر این بوده که نگاه های بد به سراغ خواهر او امده است در جامع ,منظور از زیبا شد از نظر بقیه مرد های اطراف و جامعه بوده که رفتار هایشان با خواهر او پس از مرگ پدرشان عوض شده و به حالت سو گرفته است ,من برداشتم اینه از این قسمت

سلام امیر جان ^_^
جالب بود. در واقع این یه جنبه دیگه یا برداشت دیگه بوده که بهش اشاره نشده بود و ازت ممنونم که این رو اضافه کردی ^_^

مهری پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 20:23

با سلام و احترام
از نظر بنده که این موضوع رو کاملا لمس کردم و با توجه به مضمون این شعر و شخصیت شاعر و سبک شعری ایشان اینطور برمیاد که منظور از خواهرم زیبا شد میتونه نگاه جامعه رو به صورت خیلی جالب نسبت به دختری که پدرش رو از دست داده نشون داده.

سلام،
فکر میکنم که دیدگاه شما رو میتونم درک کنم و این چیزیه که نمیتونم نپذیرم و قبول دارم.

ممنون

هدی چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 12:53

وقتی آدم ی عزیزی رو از دست میده قدر عزیزان دیگه رو بیشتر میدونه و با دید زیباتری میبینتشون . از نظر من با رفتن پدر محبتش به خواهرش بیشتر شده و خواهرش رو دوست داشتنی تر و زیباتر از قبل میبینه.

خیلی خوب بود، ممنونم ^_^

هدی چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 13:01

پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت، تار هم می زد
خط خوبی هم داشت
--------
از نظر من این جملات دلیل بر بی اهمیت بودن مرگ پدر نیس بلکه بزرگداشت توانایی های پدر بوده و لطیف بودن روحیه ی پدر رو گوشزد میکنه و اینها رو با حساس غرور توام با دلتنگی یادآوری میکنه.

فکر میکنم که عبارت «بی اهمیت» چندان جالب نبوده که به کار برده بودم. همچنین با گفته های شما هم موافقم.

شادی جمعه 23 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 15:59

خیلی شرح جالب و متفاوتی بود ممنون...ولی به نظرم خیلی منطقی به شعر و مرگ پدر سهراب نگاه کردین در حالی که من توو این شعر فقط دلتنگی و پریشانی سهراب رو میبینم... وقتی میگه آسمان آبی بود من حس میکنم داره تعجبش رو میگه یعنی توقع داشته دنیا با مرگ پدرش روند عادی ش رو از دست بده ولی حالا میبینه همه چیز سرجاشه فقط دنیای شخصی خودش و خانوادش به هم ریخته....حتی یک سیر دل خوش هم براش باقی نمونده ...و بعد که از نقاش بودن و لطافت روحی پدرش میگه یعنی این بعد شخصیت پدرش براش پررنگ و بااهمیت بوده...ببخشید جسارتم رو

تشکر میکنم از اینکه نظرت رو به اشتراک گذاشتی.
وقتی شرح آثار سهراب موضوع کار باشه، بنا به دلایلی، میشه گفت که در حال حاضر نظر تموم کننده و قطعیی براش وجود نداره. ما قرن هاست که در مورد ادبیات قدیم نظرها و بحث ها و گفتمان ها داشتیم (در حدی که شاید دیگه جای کنکاش بیشتر هم نداشته باشه) ولی در مورد اثار سهراب، ما تازه ورود کردیم!
بگذریم، نظر شما رو می پسندم و اونو در موازات شرحی که داده شده می بینیم ^_^

ویرایش: دوباره خوندم و استفاده کردم. خیلی خوب بود.

سارا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 09:29

واقعا قشنگه من عاشق این شعرم خیلی تاثیر گذاره

^_^

پ پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:53

سلام
طبق باور های کاشانی ها و فرهنگی که امیخته شده هنگامی که زنی باردار از خوب بپرد میگویند که بچه آش زیبا میشود
این مصراع اول هم بنا بر این فرهنگ است
مثل شعر های نیما که در هر ورقش فرهنگ شمال کشور رو میبینیم

سلام، بله درسته. مساله اینه که این باور کاشانی ها رو چطور میتونیم در وسط مناسبت مرگ پدر قرار بدیم.

شقایق شنبه 16 دی‌ماه سال 1396 ساعت 14:42

سلام واقعا عالی بود مرسی از تفسیر خوبتون خیلی دنبال مفهوم این شعر میگشتم بیشتر شعرای سهراب همینه یک کلمش دنیایی از حرفه ولی منم با دوست عزیزی ک گفتن مرگ پدر رو با دلتنگی بیان میکنه موافق ترم... ^~^

سلام و تشکر. با شما موافقم ⁦:-)⁩

سحر سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 23:45

سلام دوستان بزرگوار
میشه اگه کسی اطلاعی داره که این شعر تفسیرش چی میشه توضیحی به من بده؟
پاره ی لبخند تو به روی لجن دیدم، رفتم به نماز
سپاسگزارم

سلام گرامی، به فراخور وقتم پاسخ میدم.
ویرایش:
برای شرح این قطعه که باید به سراغ ابتدای شعر رفت جایی که «دیدن» رو آدرس میده.
هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه. این بیت یکی فبل تر هستش. کنایه داره از اینکه جاهایی از هستی خالی بوده اند و من با افکندن نگاهم به اونجاها تمام هستی رو پر کردم. دقت کنیم که نگاه رو از هستی پر نمیکنه. مضمونش اینه که به سراغ دست نخورده ها و بکرها رفتم. جاهایی که قبلا بهشون اشاره نشده بود و یا در انزوا به سر می بردن. در ادامه میگه: بر لب مردابی، پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز. این تاکیدی بر قطعه قبلی داره و استدلالش اینطور میشه که کسی برای دیدن محبوب خودش – در اینجا با توجه به «رفتم به نماز» در نگاه اول باید بگیم که محبوب در اینجا خداست – به سراغ مرداب نمیره که برعکس به سراغ زندگی ها، طراوت ها و شادابی های طبیعت میره. از اونجایی که سهراب جاهای خالی هستی رو با نگاهش پر کرده (یعنی جاهایی که نگفته شده بودن که در اونجاها هم خدا رو میشه دید، من خدا رو دیدم و با این دیدن اثبات کردم که جای خالی در هستی وجود نداره و همه جا پر هست از حضور خدا؛ پس من با نگاهم هستی رو پر کردم) بنابراین باید گفت لب مرداب هم یکی از اون جاهای خالی بوده که با دیدن «لبخند تو» اینجا هم به همون شکلی که گفته شد پر میشه از حضور خدا. در ادامه هم برای درک حضور خدا به نماز میره. در بیت بعدی هم جای دیگه ای که کسی در اونجا دنبال خدا نمیگرده و یا بهتره بگیم در پی درک حضور خدا، چنین جایی رو جستجو نمیکنه، در بن خار هستش که میگه: در بن خاری یاد تو پنهان بود و...

درخواست شما از طریق ایمیل هم پاسخ داده شد.

مهدی یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:20

یک اعتقاد و باور قدیمی میگه وقتی زن حامله ای دچار ترس و شوک بشه بچه اش زیبا میشه ، وقتی نمیدونیم از خودمون حرف در نیاریم لطفا

اینطور که یادم میاد قبلا هم درباره این اعتقاد قدیمی، دوستان دیگه نظر داده بودن. الان من مطمئن نیستم که منظور شما رو درباره «از خودمون حرف در نیاریم» درست متوجه شده باشم. براساس این اعتقاد خیلی ها باید حسرت نترسیدن و شوکه نشدن مادرشون رو وقتی اونها رو آبستن بوده بخورن و از طرفی شوهر هر زن آبستن شاید تصمیم به هر چه بیشتر ترساندن و شوکه کردن همسر باردار خودش بگیره تا فرزندش تا حد امکان زیبا بشه.

سوای اونچه گفته شد، سوال اصلی اینه که این اعتقاد قدیمی چه ارتباطی با زیبا شدن خواهر سهراب داره؟

بهرحال، از وقتی که گذاشتی و مطلب رو مطالعه کردی و نظرت رو در میون گذاشتی تشکر میکنم.

میلاد شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 17:12

اینکه نوشتید:‌ خود سهراب این طور می گوید :پدر سختگیر می میرد و خواهر کوچکتر فرصت آرایش می یابد. حال دیگر خواهر می تواند آنگونه که خود دوست دارد لباس بپوشد و خود را زینت دهد.

این منبع اش چیه؟ مصاحبه ایی چیزی بوده؟

با تشکر از تذکر شما دوست گرامی، متاسفانه الان خاطرم نیست! البته این مطلب در کتاب «شرحه شرحه» از «فرزاد اقبال» ذکر شده (در حال حاضر به اون کتاب دسترسی ندارم).
ویرایش: الان نوشته هاشو چک کردم به نظرم استنباط فرزاد باشه از مطالب مربوط به سخت گیری های پدر سهراب که در کتاب «سهراب مرغ مهاجر» در وصف پدر توسط خواهر سهراب گفته شده.
مطلب ویرایش شد.
بعد از مدت ها دوباره کتاب شرحه شرحه به دستم رسید؛ ویرایش: همون‌طور که گفته شده بود این مطلب یک استنباط فانتزی از جانب نویسنده بوده نسبت به مرگ پدر سهراب.

فرزاد اقبال شنبه 8 دی‌ماه سال 1397 ساعت 11:44

سلام. اینکه دوستان میگن زن حامله از خواب بپره بچه اش زیبا میشه، فکر میکنم از سخن بدون سند استاد شمیسا در کتاب "نگاهی به سپهری" میاد. پسر و جوی من از کاشانی ها این باور رو تایید نکرده. همچنین جایی نتوانستم این باور رو پیدا کنم. از اینها گذشته، مادر سهراب در زمان فوت پدر خانواده، اصلا باردار نبوده پس طرح این باور بدون سند لزومی نداره.
چنانچه من در کتاب شرحه شرحه ذکر کردم، خود سهراب در یادداشتی در خصوص این قسمت شعر توضیحاتی داده. دوستان علاقمند به خود نوشته شاعر مراجعه کنن

سلام فرزاد :) چطوری
بله دقیقا.
ممنون

فرزاد اقبال شنبه 8 دی‌ماه سال 1397 ساعت 11:55

اما در خصوص "پدرم وقتی مرد، خواهرم زیبا شد" که مورد توجه مخاطبان بوده.
ابتدا باید بگم این تعبیر من که مرگ پدر منضبط و مستبد (طبق نوشته های سهراب، و خواهرش!) فرزندان دختر آزادی بیشتری دارن و میتونن در رفتار و منش راحت تر باشن یک برداشت شخصیه؛ اما عبارت "فانتزی" رو نمیفهمم. اگه منظور "خیالی" باشه، بله. روابط معنی بین قسمتهای شعر همش خیال یه. و خیال در شرح شعر یک عامل اساسیه.
ما دو بخش بظاهر جدا داریم: مرگ پدر ..... زیبا شدن خواهر.
هر کس هر تعبیری کنه خیالی خواهد بود. اما کدام خیال با فضای کلی شعر و نوشته ها و دیدگاه خود شاعر و همدل کردن مخاطبان سازگارتر همهمه.

فانتزی رو همون خیالی در نظر بگیر ^_^
کاملا باهات موافقم.

محسن شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 17:37

منظور سهراب از این شعر مردن پدر نبوده،مقصود نسلهای انسان است،که زمان عوض شدن و از نسل به نسل شدن هیچ اتفاق عجیبی نمی افته و حزن و اندوه این فصل به فصل شدن تکانی در دل نمی اندازد،حتی در گذر این فصلها بهار دوباره ای هم می رسد. و خواهرم زیبا شد،اشاره بدان بهار بعد از خزان است.مرد بقال کنایه از دنیا است،که هر بار می گوید،چه می خواهی از من و من می گویم تو هیچ برای من نداری،که بتواند مرا خوش کند.

با اینکه تفاوت هایی رو در صحبت شما درک میکنم اما به طور کلی چیزی که از صحبت شما برداشت میکنم منو بر این وامیداره که نظر مغایری نداشته باشم. علاوه براین، دیدگاه شما رو هم می پسندم.

رامین دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 23:10

من قبلا با شعرهای سهراب رابطه برقرار نمیکردم، ولی چند مدتی هستش هرموقع شعراشو میخونم و یا جایی میبینم ی حال عجیبی بهم دست میده انگار تو این دنیا نیستم. خواستم ببینم واسه شما هم اینطوره این شعرها. (توضیح: من کلا ادبیات و شعر و عرفان رو در حد خیلی معمولی دوست دارم و اینطوری نیستم که تمام وقتم رو صرف این مسائل کنم اما این اشعار ....)

مطمئن نیستم که منظورت رو از حال عجیب درست فهمیده باشم و در این مورد که جویا میشی باید بگم که بیش از اونچه که بتونم توصیف کنم از اشعار سهراب تاثیر می گیرم خوشبختانه :) و از این بابت بسیار خرسندم :)

Marzie چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 16:00

سلام
در کاشان اعتقاد دارن وقتی مادر باردار از چیزی میترسد فرزند زیبایی به دنیا میآورد
مادرم ترسید خواهرم زیبا شد

سلام
بله درسته این اعتقاد رو من هم شنیدم و اینجا هم دوستان در موردش صحبت کردن. ضمن اینکه از نظر شما تشکر میکنم سوال اینه که مگه مادر باردار بوده که با مرگ پدر دچار ترس بشه و فرزند زیبایی (خواهر) رو به دنیا بیاره؟

نگار جمعه 1 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:56

سلام، من فکر میکنم زیبایی نتیجه ی بلوغه..
بلوغ برای خواهر سهراب،غم از دست دادن پدر بود که از سرگذروند.
وقتی شاعر از " شدن " میگه..یعنی روندِ شکل گیری این زیبایی رو دیده..
+ یکی از دوستانم،معتقده منظور از زیبایی،تغییری که در چهره ی دخترا،بعد اولین آغوش و.. اتفاق می افته..

سلام. تعبیرت متفاوت و بسیار دلنشینه و من میپسندم. باید بیشتر در موردش فکر کنم ^_^

نگار جمعه 1 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:58

کامنتا رو که می خوندم..با نظر خیلی ها موافق بودم. همچنین بزرگواری که گفته بود :
وقتی آدم ی عزیزی رو از دست میده قدر عزیزان دیگه رو بیشتر میدونه و با دید زیباتری میبینتشون . از نظر من با رفتن پدر محبتش به خواهرش بیشتر شده و خواهرش رو دوست داشتنی تر و زیباتر از قبل میبینه.

خوندن نظرات متفاوت رو خیلی خوش دارم :) اینم از اون نظراتی هست که پسندیده م.

:) سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 22:04

به نظر من می تواند زیبایی خواهر سهراب نشان از توجه به جریان زندگی،زیبایی های زندگی به خصوص انگیزه های ناشی از تداوم نسل " خواهرش از نسل آینده است " و پدرش از نسل قبل.. وشاید مصداق شعر زیر باشد:
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز می رسد نشاط به اندازه دشت
افسانه ی زندگی چنین است گلم
در سایه کوه باید ازدست گذشت
یعنی بزرگی بار غم واندوه ازدست دادنها رابه امید شادی های پیش دو می توان تحمل کرد و جریان زندگی را ادامه داد

نگاه کردن به این قسمت شعر از این دیدگاه جامعه شناسیانه... اووممم! باید بگم برام جالب بود ~_~
چقدر میشه به یه چیز متفاوت نگاه کرد. این حقیقتی هستش که سهراب در همه آثارش سعی میکنه متذکر بشه که جور دیگه هم نگاه کنیم.
ممنون

ابراهیم پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:41

مگه ممکنه پاسبان شاعر بشه
یا بقال چند من چند من خربزه بده بکسی اونم مجانی
اینا رو سهراب بالا گفته
مادرش نگران شده خواهرش زیبا
زیبا در چشم پاسبان ها که نگرانی مادر رو رفع کنند
و بقالی که خربزه برا خواهرش بفرسته
یعنی میگه بعد مرگ پدرم به مادر و خواهرم نظر دارن


دوتا مثال زد غیر ممکن
مهربان شدن پاسبان که محاله
و چندمن دادن خربزه بقال که اونم محاله
هر خانواده ای بی صاحب بشه چشم های کثیف به سمت اونا روانه میشه

معضلی که شما بهش اشاره میکنی در جامعه ما وجود داره و اگرچه فراگیر نیست اما واقعیت داره و این قسمت از شعر رو شما با این دید تفسیر میکنی و خب در این حالت مغایرتی هم نداره. هر کس تفسیر و درکی مطابق دیدگاه خودش داره.

ما مطمئن نیستیم که سهراب قصد داشته در این قسمت گلایه ای از این معضل بکنه یا خیر. اما بیشتر به نظر میرسه قصد داشته به سرآمدی فرآیندهای هستی اشاره کنه؛ با نشون دادن بی تفاوتی بقال (نمادی از افراد جامعه که ارتباطی با مرگ پدر ندارن و تقریبا همه افراد جامعه رو تشکیل میدن بجز خانواده سپهری) که خواه پدر من زنده باشه یا نه و خواه روز مرگش باشه یا نه در هر صورت بقال پی فروش خربزه هاشه و این مجاز از این حقیقت هست که هر جزئی از اجزا هستی در مدار خودش در حال چرخش هست و مرگ پدر پایان یک چرخش بسیار کوچک در دل این چرخش سرآمدی به حساب میاد. اگر چه مرگ پدر از یک سو، در یک نقطه اپسیلونی (خانواده سپهری)، یک فاجعه به شمار میاد اما از سوی دیگه و در پهنای بی کران هستی این امری ساده، بدیهی و طبیعی شمرده میشه و بنابراین میگه پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود.

بهرحال با قسمت شاعری پاسبان ها و ربط دادنش به معضلی که شما ازش صحبت کردی موافق نیستم. حتی اگه این رو فرض کنیم که سهراب چنین قصدی که شما گفتی رو داشته باید گفت منطق زمانی بین رخداد مرگ پدر و شاعری پاسبان ها رو رعایت نکرده چرا که میگه پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر «بودند» نمیگه شاعر «شدند». چیزی که انتظار میره بعد از مرگ پدر رخ بده اما می بینیم که اینطوری بیان نمیکنه. پس یا سهراب این رو رعایت نکرده و یا اینکه چنین قصدی نداشته.

Mohsen چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 00:22

واقعا این سطح از حماقت در نوع خودش بی‌نظیره. خواهرم فرصت آرایش پیدا کرد!!!! چرا سهراب باید به همچین چیزی در شعرش اشاره کنه؟
در کاشان باوری وجود دارد مبنی بر اینکه اگر زن حامله بترسد، فرزندش زیبا می‌شود و منظور سهراب نیز همین است.

بهتر نیست قبل از اینکه نسبت حماقت به دیگران بدی دست کم نظراتی که درباره «ترسیدن زن حامله» گفته شده و جواب داده شده رو بخونی؟ یا دست کم توجه کنی به سن خواهر سهراب و اینکه آیا مادر سهراب در زمان مرگ پدر آبستن بوده که خواهرش زیبا بشه؟ و یا اینکه اصلا مرگ پدر آیا یه حادثه ترسناک به حساب میاد که مثلا مادر سهراب ترسیده باشه؟

الناز چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 22:41

من این شعرو چندین سال پیش خوندم و چند وقت یه بار هم نگاهم بهش می افتاد ولی امروز که دوباره دیدمش یه جور عجیب و متفاوت به نظر رسید! مخصوصا بیت "پدرم وقتی مرد/پاسبان ها همه شاعر بودند" ؛ قبلا این بیت رو مبنی بر مصرع "خواهرم زیبا شد" از بیت قبلی معنا می کردم. به این صورت که توی جامعه ما متاسفانه مردان به دنبال سو استفاده از زن بیوه یا دختر یتیم هستن و هنوزم به نظرم "خواهرم زیبا شد" به این معناست که خواهرم از دید جامعه ی هوس ران زیبا شده. ولی تصور غلطم از اینجاس که فکر می کردم حتی بعضی پاسبان ها که جزو افراد نظامی و بلند همتن هم، شاعر و عاشق پیشه شدن و به دنبال فریب خواهرشن. که خب امروز با تحقیق و سایت شما فکر می کنم این بیت ربطی به بیت قبلی نداره O_o

دیدگاه بعضی دوستان خیلی جالب بود مثل کسی که گفته بود کلا پدر و خواهر و مادر استعاره هستن و منظور دنیا و گردش روزگاره.../ یا زیبا شدن خواهر از دید سهراب به خاطر تلطیف دیدگاهش بعد از فاجعه مرگ پدرش باشه؛ که از این منظر، بیت بعدی یعنی "پاسبان ها همه شاعر بودند" هم نشون از همینه.../ یا زیبا شدن خواهر به معنای بلوغ فکری باشه و به اصطلاح عامیانه، یه شبه بزرگ شدن با یه حادثه یا غم عظیم/ یا دوستی که گفت آسمان آبی بود به معنای اینه که دنیا بعد مرگ پدر مثل سابقه ولی بعدش توی بیت های بعد در تضادِ با این مصرع صحبت میکنه به معنی اینکه دنیا عوض نشده ولی زندگی خود سهراب دگرگون شده. که بازم برام بیت پاسبان ها قابل لمس شد.

یه نقدی هم با کمال احترام از مقاله خودت دارم؛
تو بخش انتهایی، مرگ پدر سهراب رو بی اهمیت و لازم، از دیدگاه سهراب تفسیر می کنی! در صورتی که داره از پدرش تعریف می کنه و می گه مثل خودم اهل هنره... دستی در نقاشی و موسیقی و خطاطی داره. همچین پدری باعث افتخارشه نه بی اهمیتیش! همچنین قبلش هم همش به این اشاره داره مرگ پدرش زندگیشو دگرگون کرده و اگر پدرش رو دوست نداشت یا براش بی اهمیت بود، پس نمی تونست تو زندگیش انقدر تاثیر بگذاره.
و با توجه به این موضوع که پدر اهل هنر و فضیلته اونجور سختگیریِ نظامی مآبانه دور از انتظاره، که شما مصرع "خواهرم زیبا شد" رو فرصت آرایش و آزادی برای خواهر تلقی کردی. تفسیر های این دو قسمت می تونه خیلی زیباتر و منطقی تر باشه مثل همون هایی که قبلتر گفتم. ولی خب من تو رشته ادبیات تحصیل نداشتم شاید نظر شما درست تره!
و می دونی؟ با دیدن این نظرات متفاوت و برداشت های متنوع که هر کدوم در نوع خودش می تونه درست باشه، به نظر میاد شاید از عمد سهراب این کلمات و این نگارشو انتخاب می کنه تا تعابیر متفاوت حاصل بشه و نشون بده هر دیدگاهی یه چیز کاملا متفاوتیو می تونه نشون بده و قضاوت صحیح نیست. یه جور که انگار بیت "چشم ها را باید شست/جور دیگر باید دید" سرلوحه اکثر اشعارشه...

و در انتها مرسی از شما که از سال ۸۹ (خیلیه ها؛ ۱۱ سالی می شه) انقد فعالی و هر نظری برات ارزشمنده... D:

بسیار عالی
لذت بردم
درباره صحبتت راجع به نظرات دوستان باهات موافقم. هیچ قطعیتی وجود نداره که برداشت های من از اشعار سهراب درست یا کامل باشن. نظرات دوستان درباره اشعار سهراب مثل تصاویری از زوایای متفاوت یک اثر ریزآراسته، به درک کامل تر و عمیق از اشعار سهراب کمک میکنه. من همیشه نظرات دوستان رو دقیق مطالعه کردم و استفاده بردم.

منم ادبیات نخوندم!
با دو بند اول موافقم
البته با بند سوم صحبتت هم به طور کلی موافق هستم فقط فکر میکنم باید یه توضیحی بدم.
قسمت خواهرم زیبا شد رو به نقل از کتاب شرحه شرحه [فرزاد اقبال] آوردم و به نظرم رسید شرح معقولی باشه. نظرات دیگر دوستان رو هم که مطالعه کردم پسندیدم و شاید همونطور که گفتی باشه همه نظرات میتونن به نحوی بعدی از این قضیه رو روشن کنن.
در قسمت پدرم نقاشی میکرد... منظورم این بوده که «مرگ» بی اهمیت بوده و نه پدر. در مورد پدر اگر چه به سه-چهار تا جمله بسنده میکنه اما اهل هنر میدونن که این سه-چهار جمله یعنی چی. درباره مرگ پدر با اینکه خیلی بیشتر صحبت میکنه اونو چیزی شبیه به یه فاجعه توصیف نمیکنه! بهرحال... انصافا خوب ننوشتم

مطلب مربوط به 10-12 سال قبل بوده و اگه قرار بود امروز بنویسم طور دیگه ای می بود و چیز دیگه ای میشد. مطالب رو لازمه که در پست های جدید بازنویسی کنم. اینکه انجام نمیدم هم شاید تنها دلیلش تنبلی باشه اما بهانه من اینه که فرصتشو ندارم. باید اعتراف کنم که شرح اشعار سهراب کار بسیار مشکلیه و من از پسش بر نمیام. سهراب شخصیتی فرهمند و شگفت انگیز بوده و ریزآراستگی آثارش کم کم و به مرور زمان آشکار میشه و بعدها تازه عرصه شرح اشعار سهراب آغاز میشه. فعلا هر از گاهی اگه دوستان درخواستی برای شرح قسمتی از اشعار رو داشته باشن - و من فرصت کنم و یک فهم ابتدایی از شعر پیدا کنم - به قدر فهم بسیار سطحی خودم انجام میدم. و یا اگه قطعه ای منو درگیر خودش کنه سعی میکنم باهاش درگیر بشم.
مثلا الان درگیر این بیت شعر ستایش برانگیز از حافظم: بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند - تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم. به نظر من این بیت شعر برای اینکه یک نفر رو به مقام حافظ برسونه کفایت میکنه.از نظر تاریخی نمیدونم این بیت چه زمانی سروده شده ولی فکر میکنم حافظ در قله کمالاتش قرار داشته.

محمد فتاح پور دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 12:22

باعرض سلام و خسته نباشید
طبق گفته های دکتر کاکاوند مادر سهراب در هنگام مرگ شوهرش باردار بوده و بر اساس باور کاشانی ها،اگه خانمی در زمان بارداری شوکه بشه فرزندی زیبا به دنیا میاره.
تا الان من ندیدم دکتر کاکاوند بدون سند حرف بزنند.بهترین تعابیر برای این تکه از شعر(خواهرم زیبا شد) همین فرموده ی دکتر و دیگر دوستانی هست که توضیح دادند.
ممنون از توجه همه ی دوستان

سلام دوست گرامی
ممنون از توضیحات شما

اصغر صافکار جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 19:26

بر اساس نظر دکتر امیری آمنه که همیشه با دقت سخن میگویند پاسبان شاعر یعنی پلیس بخاطر خواهر با مادرش خونشون پاتق کرده بوده.

جالب بود
ممنون

Ali شنبه 23 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 13:47

سهراب داره ازموقعیت زمانی فوت پدرش حرف می زنم که پشت دوبرف و..یعنی دوسال پیش مرد بعد می گوید خواهرم زیبا شدخب دختران ازنظرزمانی کی زیبا می شوند موقع بلوغ سهراب خیلی زیبا وشاعرانه خواسته سن خواهرش رادران مقطع بیان کند

بله این تعبیر هم قابل برداشته.

میثم شنبه 28 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:22

با سلام و احترام
تعبیرتون بسیار بسیار غلطه
در مورد بقال که میگه چند من خربزه میخواهی مربوط به مادرش میشه که بیوه شده و همه باهاش خوب شدن
پاسبان ها هم مربوط به خواهرش میشه که شاعر شدن

سلام
بله ممکنه.
مشابه نظر شما رو دوستان دیگه هم مطرح کردن.

مجید شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 19:32

با سلام خدمت عزیزان
در مورد قسمتی که میگه..
مادرم از خواب پرید خواهرم زیبا شد...
در کاشان محل زندگی سهراب در خرافه ها میگفتند که وقتی زن حامله ای از خواب بپره بچه اش اگه دختر باشه قشنگ و زیبا میشه
سهراب سپهری با تبحر خاصی بیان داشته که زمان مردن پدرش کی بوده(حاملگی همسرش و قبل تولد دخترش) و با زیرکی خاصی میگه که همسرش چقدر عاشقش بوده و دوستش داشته(از خواب پریدیعنی مدام بیقرار بود)
بقال و شاعر و.. هر کدوم معانی و تفاسیر خودش را داره
این عزیز دل که شعر به این خاصی سهراب را اینگونه غلط تفسیر کرده بهتره کمی مطالعه و تفحص داشته باشه

سلام
ممنون از اینکه نظرت رو با ما به اشتراک گذاشتی

محمد یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 19:17

شاید منظورش این بود که
خربزه و چیزهای خوردنی و مادی را چون زیاد هست به من و کیلو میفروشن اما دل خوش چون خیلی با ارزش هست و کمیاب باید به سیر خریداری بشه

بسیار زیبا
موافقم

ابوالفضل کدخدازادگان دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 23:44

منظور شاعر این بوده //پدرش وقتی از دنیا میره ..چندان کسی غمگین نبوده اسمان هم مثل همیشه بوده //مادرش هم خواب بوده و با صدای شیون از خواب میپره و مطلع میشه ..خواهرش از بس گریه کرده بوده و لباس مشکی پوشیده بوده زیبا به نظر میرسیده //پدر سهراب سیاسی بوده ..توده ای بوده ..و نظام اون موقع شادمان بوده بزای از بین رفتن یک مخالفش ..سهراب اشاره ای داره به اینکه پدر زن قهبش دستی به هنر هم داشته ..و در بقالی از شدت غم و اندوه به بقال گفته دل خوش سیری چند ..چون اون لحظه داغون بوده ..در ضمن مادر سهراب هم ..چندان درست نبوده ..مثل اینکه بله

ممنون بابت اشتراک نظر

مریم چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 15:44

خواهرم زیبا شد: کاشانی ها معتقد اند زن باردار وقتی شوکه و به اصطلاح هیجان زده میشه جنین بعد تولد خیلی زیبا میشه و اینجا سهراب به اون اشاره داره

حسین کاشانی یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:20

اونجا ک برای تفسیر خواهرم زیبا شد ، نوشتید بخاطر استبداد پدر سهراب بوده ک می‌تونستم خواهرش آرایش کنه ، این برداشت شما کاملا اشتباهه. منظور برمیگرده به باور ما کاشانی ها ک هیجان زده شدن زن باردار ، باعث زیبایی بچه میشه


سوای درستی/نادرستی این باور، سوال اینه که: در زمان مرگ پدر آیا مادر آبستن به خواهر سهراب بوده؟

شاید انسان پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 04:47

چندتا از اولو آخر نظرات تقریبا احمقانه رو خوندم و منتظر باشید و حداقل بعد از این آخری ده نظر جدید و سوای ادب و غیر ادبی ولی مستدل بگید تا نظر یازدهم که واقعیتو از زبان دوست سراب بشنوید ابلها مردان و زنان ،تا بفهمید وقتی سهراب میگه آب را گل نکنید

منظورش اینه که حال و هوای یه بنده خدا رو سر نبرید ،بدین لحاظ که روشنی کلام خیلی کارا ازش برمیاد ،و موسیقی آ ب و مایه وروشنی سخن نباید هاشور بخوره ،مثلا اذا شمس کوورت باید باصدای عبدالباسط شنیده بشه که به روشنای آب و آبی سخن و معجزه و عصای سفید دستهای موسوی پی برد ،وقتی فریدون مشیری میگه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست اشاره به عباس داره که بی تاب ارباب و کم حوصله شده و فاصله از شریعه تا فرات وخیمه گاه و ،،،و حسین جواب تمام میاله هارا با نشان پیروزی با دیست به تصویر میکشد ،حالا شما دوتا علی رو‌تصور کنید ،خب فعلا

اینکه درباره نظرات دوستان دیگه اینطوری صحبت میکنی رفتار درستی نیست.
هر کسی برداشتی با توجه به درون خودش داره و باید به برداشت‌های دیگران احترام گذاشت.
بهرحال از اینکه نظر خودتو با ما به اشتراک گذاشتی ممنونم.

شاید انسان یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 16:23

ضمنا یه مقدار دقت در کلماتی که سهراب خان مصالح پیوستگی و قوام و نمای ،دیوار شعرش کرده و ارتباط و نوع پیوستگی کلمات ،بد نیست،
اینکه میگه ،مادرم بی خبر از خواب پرید ،خبر برمی‌گرده به خبر مردن ،و بی خبر از خواب پریدن مادر ،منظور اینه که ،مادرم بی آنکه کسی خبر مردن پدر را به او برساند ویا گفته باشد ،از خواب می پرد و این بی شک نشان‌دهنده ارتباط درونی و روحی عمیق و تجلی معنای همسری و محبت در کلاس اشدا حبا ،که تمام بلغورات بی اساس دوستان رو‌که را که نوع رابطه عاشقانه پدر و مادر سهراب رو‌ به غلط ترجمان شدن ،رو رد اساسی میکنه ،و میخواد بگه با وجود بی خبری مادر از این ضایعه ،به سبب ارتباط روحی مادرم با پدر ،به محض مرگ پدر ،مادرم در عالم خواب متوجه و شوکه شدن روح اون دلیل نوع بیدار شدن اونه،که‌ بصورت ، از خواب پریدن ،ارایه شده .

الحق والنصاف ،چشم ها را شسته اگر ،چشم دیگر بایدم تا که در عمق کلام و کلمات، غرقه گردم چو یکی بحر عمیق ،تا که شاید من نیز ،بینم آن ساحت زیبا و ،چو سهراب شوم ،تا شاید حال دل فهم‌آنروز سهراب رو مقداری بتونم‌ درک و تماشا کنم‌،ضمنا یادمون نره ما داریم در مورد یک روح‌بلند و یک انسان معنا گرا،و کالبد شکاف و‌جراح متخصص فلسفه و عرفان که معانی را موزون و قرین تر از هر معنا به قران به رقص و تجلی و پایکوبی برای بیان و ترجمان احوالات و مفاهیم بلند عرفانی ،پیامبر نا مرسلی که لحظه های خود را برای ما معنا کرده و منتقل میکند ،و مینشاند بجای تمام فهم خود به همان کیفیت .،،قضاوت میکنیم فیلسوفی که فلسفه را متوازن و موزون و نوشیدنی ارایه و آموزش میدهد ،و‌چگونگی و انواع و‌کیفیت و رتبه بندی را برای واژه هایی چون گریستن و یا لبخند و دیدن و شنیدن و... مطرح میکند و این همان تشریح و کالبدشکافی و مهندسی کلمات است که گر ادامه یابد مارا به درک راز و معمای قطعا دارای جواب و جوابهای هستی قرین تر میکند در سطح عالیترین مدرس مدارس عرفان ،
نماد و‌فعلیت یافته و تجلی ،نطفه پاک ،در کالبد انسان ،محصول هم راسی دو عاشق صادق و بی ریا و کج اندیشی و نمودار زیبایی خلقت و گویای فلسفه آفرینش
،پس به رسم ادب و رعایت حق کلام و حقی که رسول باطن و درون همگی ما بر ما دارد خود را حین ارایه معانی با زینت فهم قرین به واقع آراسته کنیم

ضمن اینکه از نظر شما تشکر میکنم؛ دوست گرامی وقتی شما از به‌جا بودن استفاده از لغات صحبت میکنی بهتر نیست از لغات مناسبی برای ارجاع به نظرات و فهم سایر دوستان استفاده کنی؟

شاید انسان یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 16:34

فرمودید،،، اینکه درباره نظرات دوستان دیگه اینطوری صحبت میکنی رفتار درستی نیست.
هر کسی برداشتی با توجه به درون خودش داره و باید به برداشت‌های دیگران احترام گذاشت.
بهرحال از اینکه نظر خودتو با ما به اشتراک گذاشتی ممنونم.
و به این توجه نکردید و غافل از اصل معنا که این دیگران که محترم باید شمرده بشن که قطعا میشن و شدن ،خیلی هاشون اصولا متوجه نیستن که یاوه میگن و مهمل میبافند در مورد مادری که قطعا و مستندا و مستدلا تجلی یک مادر به اتم معنا و پاکزادی و پاکسرشتی جز لاینفک شخصیت اون بوده که محصولی بی نظیر در قرن معاصر و کم نظیر در تمام قرنها به ما هدیه کرده پس نه تنها ایمگونه یاداوری معنای درستی و ارایه درست هستش بلکه لازم و ضروری اتفاقا همین گونه هست و بس ،

با فحوای کلام شما موافقم اما با لحن گفتار شما خیر.
لطفا درباره نظرات سایر دوستان حتی اگه با افکار شما در تضاد هستن با لحن نامناسب صحبت نکنید.
تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد