سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری
سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری

ما هیچ، ما نگاه - هم سطر هم سپید - ۲

اما
ای حرمت سپیدی کاغذ !
نبض حروف ما
در غیبت مرکب مشاق می زند.
در ذهن حال ، جاذبه شکل
از دست می رود.



سپیدی کاغذ ! یه کاغذ رو در نظر میگیریم، عموما کاغذها سفید هستن بعد چیزهایی روی کاغذ نوشته میشن، درصدی از سپیدی کاغذ به خاطر نوشته شدن (تولد و زندگی) حروف از بین میرن، گذشته از معنای سپیدی کاغذ، حرمتش هست که اینجا خطاب شده !
مصرع بعدی رو اول اینطور معنی کنیم:
1. غیبت مرکب رو به معنی نبودن و غایب بودن مرکب فرض کنیم .
2. غیبت مرکب رو به معنی غفلت و عدم آگاهی نسبت به غفلت فرض کنیم .
3 . غیبت مرکب رو فنا فی الله فرض کنیم .
بر اساس فرض اول، مشاق زدن نبض حروف : زدن نبض اشاره به زندگی و زنده موندنه، تمام حرفایی که می زنیم از حروف تشکیل میشن، پس حروف پایه و اجزا تشکیل دهنده تکلم، مرکب چیزی که با اون بشه حروف رو روی سپیدی کاغذ نوشت ! و در حالت کلی مرکب می تونه مجاز از نیرو و توان و یا اشتیاف و دلیل تکلم باشه .
بر اساس فرض دوم، آدم خودش رو و شاکله خودش رو از ذهن حال، خارج کرده و فراموش کرده یعنی در حال زندگی نمی کنه و هیچ چیز برای کسی که در حال نیست قابل درک نیست، پس در زمانه ای که کسی قدرت ادراک نداره، تکلم بیهوده اس ! و به سختی و در مشقت، حرف زدن و نوشتن، زنده موندن ! کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم !
بر اساس فرض سوم، مشاق زدن نبض حروف در حالی که "من"ی وجود نداره، به مفهوم انجام دادن هر عملی فقط برای رضای معشوق هست . نبض اعمالی که در جهت خواسته های "من" هستن به سختی می زنه !
و اما معنی چهارم:
کمله "ما" از دو حرف م،ا تشکیل شده، و مشاق به معنی مشقت زیاد، زدن نبض هم کنایه از زنده موندن، و مرکب چیزی باید باشه که بتونه م و ا رو به هم وصل کنه یعنی بتونه وجود "ما" رو نگه داره. که اینجا هم گفته شده در عدم وجود مرکب، با مشقت زیاد نبض "ما" می زنه ! چه چیز باعث میشه که "ما" زنده بمونه و نبضش بزنه .
حروف م،ا که ما میشه از چی گرفته شده یا چه چیزایی ما رو تشکیل میدن. حروف مجاز از اجزای ماست .
برگردیم به توحید، اینجا بازم "کثرت در عین وحدت" یک چیزهایی باعث تشکیل شدن ما شده ! مثه دیوار که از وحدت اشیا کثیری بوجود اومده بود.
پس مرکب مجاز از توحید بود .

خطاب به سپیدی کاغذ، که زندگی حروف به خاطر تو نیست و استفاده از حرمت، نشون میده شاعر با در نظر داشتن استلزام به بستری به نام سپیدی کاغذ برای نوشتن حروف، زندگی حروف رو وحدت بین حروف می دونه . منظور شاعر می تونه معنا گرایی و باز هم اشاره به جوردیگر بینی باشه حتی به کلمات ساده، و الهام از هر چیز ناچیز و در حد اپسیلونی به اندازه وحدت حروف تشکیل دهنده کلمه ما در مقابل سپیدی پر رنگ و وسیع کاغذی که بستر همین حروفه .


البته باید ذکر کنم که کاغذ اشاره به روح داره، و سپیدی: قابلیت پرورش روح . و حرمت، مسئولیت پروش روح . شما اینها رو جایگزین کنین .


جاذبه شکل، کنایه از نگاه کردن به پوست و ظاهر بر اثر ظاهر بینیست، بعد از اینکه جان اشیا رو در توحید معرفی می کنه، حالا برای شناخت هرچیزی، پنجره ای داره که بعد از پوست و ظاهر و شکل اشیا به درون اشیا باز میشه. نظر را نغز کن تا نغز بینی گذر از پوست کن تا مغز بینی .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد