سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری
سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری

شرق اندوه - نیایش - 1

...
ما بی تاب، و نیایش بی رنگ

...


شعر نیایش از دفتر شرق اندوه هستش که من خیلی این شعر رو دوست دارم. این قطعه بالایی رو از شعر نیایش انتخاب کردم چون به نظرم این قطعه به درستی عشق رو از منظر سهراب بیان می کنه. تو شرح قسمتی از شعر "هم سطر هم سپید" در مورد عشق از منظر سهراب صحبت هایی شده بود (گنجشک محض می خواند). سهراب لازمه عشق رو اخلاص میدونه :) و یا نتیجه عشق رو اخلاص میدونه. اخلاص چیز دور از دسترسی نیست! برای همین سهراب سعی میکنه با مثال های عالی از زندگی روزمره خودمون، رسیدن به وضعیت اخلاص رو برامون قابل مشاهده بکنه. ببینین اونقدر کار سهراب عالی انجام میشه که من وقتی میخوام توضیح بدم شاید درک این مطلب رو مشکل تر بکنه!!

یه مثال که احتمالا بارها هم شنیدین در مورد عاشق و معشوقی که چندین بار عاشق به درب منزل معشوق میره و پس از کوبیدن درب سوال میشه که "کیه" و خب جواب میده "منم" و معشوق ردش میکنه تا بالاخره زمانی که طرف به عشق واقعی رسیده و در پاسخ "کیه" جواب میده "کسی نیست! پشت درب هم تویی". این پاسخ از اینجا مد نظر منه که دقیقا معنای اخلاص هستش، عاشق پشت درب دیگه خودش رو نمی بینه. در تکاپوی رسیدن به معشوقش خودش رو فراموش کرده و چیزی جز معشوق، در درونش نیرو ایجاد نمیکنه.

نکته: اینجا تو این مثال دو وضعیت برای عاشق وجود داشت، وضعیتی که واقعا عاشق شده بود و وضعیت ادعای عاشقی. سوال مهم که نکته رو ملموس میکنه اینه که چه چیزی باعث شد که از ادعای عاشقی به عاشقی واقعی برسه؟ آخر پاراگراف قبلی نوشته بودم "تکاپوی رسیدن به معشوق" این همون عشق هستش. عشق در "فاصله" بوجود میاد نه در "اتصال". عشق صدای فاصله هایی است که غرق ابهام اند.

قطعه ای که از شعر نیایش انتخاب کردم به دو بخش "بی تابی" و "بی رنگی" تقسیم میشه. این بی رنگی، همون اخلاص هستش که نیایش رو توصیف کرده: نیایش بی رنگ. تو مثالی که گفتم، مدعی عاشقی از فرط جدایی یا همون "فاصله" به عاشقی رسید، این وضعیتی که عاشق مدعی در حال انتقال به وضعیت عاشق واقعی بود، در این قطعه از شعر سهراب با "بی تابی" بیان شده. بی تابی عاشق مدعی آنقدر ادامه یافت و صیقل خورد و چکش کاری شد تا نهایتا منجر به بی رنگی در ابراز علاقه شد.

امیدوارم حالا بهتر بشه درکش کرد. ما بی تاب و نیایش بی رنگ؛ ما بی تاب تو ایم و جز تو در نیایش ما چیزی نیست و اصلا چیزی نمیتونه باشه.

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی - جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی