احتمالا منظور سهراب از دل خوش سیری چند این بوده که، سهراب همه جا به دنبال دل خوش می گردد و حتی از بقال هم طلب دل خوش می کند .
ویرایش: یک نکته جا افتاده در شرح این قسمت، مربوط میشه به نوع میوه ای (خربزه) که مرد بقال میفروشه. بعضی میوه ها مثلا سیب، انار، گلابی به دلیل کوچک بودن، میوه های تک نفره به حساب میان. بگذریم از اینکه ما همیشه عادت داریم که خوراکی هامون رو با بقیه شریک بشیم. اگه شما هوس خوردن سیب کرده باشید لازم نیست که وقتی میخواید سیب بخرید، به فکر پیدا کردن «شریک خوردن» هم باشید! اما خربزه یه میوه تک نفره به حساب نمیاد! خوردن خربزه، در یک جمع معنی پیدا میکنه؛ جمعی از دوستان، جمع خانواده ... حالا با مرگ پدر، جمع خانواده ما، جوی برای خوردن «چند من خربزه» نداره! چرا که جمع شدن، به یک نیروی درونی نیاز داره که اینجا سهراب اونو به«دل خوش» تعبیر کرده و من هم فکر میکنم که تعبیر بسیار بجایی هست. شما با دوستان تون به یه تفریح چند ساعته میرید (البته الان دیگه تو جمع ها، خربزه خوری نیست و احتمالا پیتزا خوری هست) اگه کسی در جمع شما ناخوش باشه، یک نفر ناراحت باشه، چطور میتونید دراین چند ساعت، یه تفریح دست جمعی انجام بدید؟! حال وضعیتی رو تصور کنید که از کل جمع، فقط یک نفر دل خوش داره و بقیه خیر! پس باید گفت برای داشتن یک تفریح دست جمعی، همه افراد جمع باید «دلِ خوش» داشته باشند.
اما چرا سهراب از خربزه فروش (بقال) سراغ «یک سیر دل خوش» میکنه؟ دقیقا دلیلش مربوط میشه به همین که خربزه خوردن، نیاز به یک جمع شاد داره و خربزه فروش که دائم سروکارش با جمع های شاد (خربزه خرها، کسایی که خربزه ازش میخرن) هست، و اگه جمع های شاد وجود نداشته باشن، خربزه ای نمیتونه بفروشه، پس الان شخص سوگوار (شاعر) حدس می زنه که بقال لابد ازمعامله «دل خوش» هم اطلاعاتی باید داشته باشه! و حتی ممکنه خود فروشنده خربزه، فروشنده دل خوش هم باشه! که خب این قسمت شعر، مشخصا فانتزی هست و شرح اون هم فانتزی میشه.
قرینه سازی «چند من» با «یک سیر» (سیری)، حکایت «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی» هستش! اسباب گذراندن اوقات خوش هست اما اوقات خوش نیست! چرا که پدر مرده و کل خانواده و فامیل در وضعیت سوگواری به سر میبرند و بنابراین دل خوش وجود نداره.
آواز شقایق: آواز های عاشقانه و آرزوها