سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری
سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری

ماهیچ مانگاه: متن قدیم شب 1

سینه آب در حسرت عکس یک باغ،

می سوزد.

اول اینکه باغ چیه؟ در یک کلمه اگه بخوام بگم همون بهشته. بهشت انتزاعی و نه بهشت اخروی. بالاترین سطح. بهترین مکان. والاترین مقام. در جاهای دیگه سهراب از کلمات دیگه ای در اشاره به این مضمون استفاده کرده. مثلا «سطح بزرگ» در: من از کدام طرف میرسم به سطح بزرگ.

وقتی جوی آب سرازیر میشه به داخل یک باغ. در حالی که آب داره در زمین، پای درختان فرو میره، تصویر درختان (باغ) در آب منعکس میشه. تصویری که از شاخه های قد کشیده درختان در آب منعکس میشه، محلی رو نشون میده که آب آرزو داره به اونجا برسه. که سهراب به زیبایی توصیف کرده عکس باغ در سینه آب. اونچه که انسان تمنای وصالش رو داره در سینه پرورش میده و این خصلت انسانی رو به آب نسبت داده. و چه چیزی بالاتر از باغ (بهشت انتزاعی) هست که کسی تمنای وصالش در سینه پرورش بده؟

نکته بسیار زیبای این شعر باغ ِ آب هستش. اون بهشت انتزاعی آب کجاست یا چیه؟

آب وارد باغ میشه. پای درختان جاری میشه. اما این باغی که آب به اون وارد میشه، باغ ِ آب نیست؛ بهشتی که آب تمنا میکنه نیست. بلکه راه و یا بستری است که آب از اونجا میتونه به باغ ِ رویای خودش برسه. در شعر گفته میشه، حسرت عکس یک باغ. عکس یک باغ عمدتا تصویر شاخه ها و بیشتر شامل برگ های درختانه. جایی که عملیات فتوسنتز انجام میشه، چیزی که حیات درخت و به تبع اون حیات باغ بهش وابستگی داره. پس باید گفت خواستگاه آب محلی هستش که عملیات فتوسنتز (مجاز از حیات) انجام میشه. آب با رسیدن به کارگاه فتونستز، نقش خودش رو برای تمدید حیات برای امتداد بخشیدن به حیات ایفا میکنه.

با به انجام رسیدن رسالت، حسرت از بین میره.

برداشت انسان از اینکه چیزی به زیر خاک میره مرگ است. پس تعبیر ما اینجا اینه که آب برای رسیدن به خواستگاهش، خودش رو در پای درخت فنا میکنه. بعد از پایین رفتن در زمین و فنا، توسط ریشه های درخت جذب و به خواهستگاهش، به سمت کارگاه حیات (برگ ها)، منتقل میشه.


اما چرا آب حسرت میخوره! جاری شدن و جریان یافتن اصل اساسی رسیدنه. جاری شدن مجاز از حرکت کردنه و بدون حرکت کردن هیچ چیزی به دست نمیاد. حسرت خوردن یک فعل انسانیه و به آب نسبت داده شده. اونچه که انسان همیشه حسرتش رو خورده این بوده که باور داشته بهتر از این میتونسته زندگی کنه. و این یعنی حرکت نکرده. یا به اندازه کافی حرکت نکرده.

آب اگه حرکت نکنه میگنده و فاسد میشه و بعد هم تبخیر میشه و هدر میره. بدون اینکه به خواستگاهش رسیده باشه. بدون اینکه رسالتش رو انجام داده باشه. اینکه انسان زندگیش هدر بره بدون اینکه حرکت کرده باشه آیا حسرت نداره؟

نظرات 1 + ارسال نظر
بینظر شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 14:40 http://www.ketabsalar.blogsky.com

سلام فعلا نظری ندارم و نوشته بودم بینظر هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد