سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری
سهراب ی تر

سهراب ی تر

سهراب ی تر - شرح اشعار سهراب سپهری

مسافر: و عشق صدای فاصله هاست

و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که،
غرق ابهامند.


از اونجایی که صدا قابل رویت نیست اگه از منبع ناشناخته ای تولید بشه ابهام ایجاد میکنه. و در درون شنونده این پرسش رو ایجاد میکنه که صدا از کجا و از کی یا از چی بود. در این حالت، درون ما بصورت خودآیند یک میلی به وجود میاد. ما این میل رو بوجود نمیاریم بلکه مثل یک هوس درون ما ایجاد میشه و ما رو به سمت منبع صدا میکشونه.
این یکی از خواص عشق هستش. ما نمیدونیم دقیقا عاشق چی شده ایم تنها کششی در درون احساس میکنیم که باید به سمت منبعش حرکت کنیم. این استعاره «صدا و ابهام» از «عشق و کشش» بسیار انطباق پذیر و گویاست. همونطور که میتونیم در مقابل هر هوسی مقاومت کنیم یا در پی اون بریم در مورد عشق هم همینطوره. مساله اساسی برای بشریت تمایز برقرار کردن بین عشق و هوس بوده و هست. دو رویکرد کلی هم همیشه پی گرفته شده: عده ای براحتی پذیرای کشش می شوند و عده ای سرسختانه در مقابل کشش مقاوت میکنند.

در ادبیات قدیم، ما از «مکانیزم عشق» میخونیم که عشق بخاطر وجود فاصله و حائل، وجود پیدا میکنه. مثلا کتری فاصله ای بین آب و آتش ایجاد میکنه تا آتش آب رو به جنبش در بیاره. اگه فاصله بین آب و آتش از بین بره، آب روی آتش ریخته میشه و تمام این سیستم از کار میفته.


عبارت «غرق ابهامند» به فاصله ها برمیگرده. به این شکل: صدای (فاصله هایی که غرق ابهامند).
اما قبلش ترکیب «صدای فاصله» رو داریم. با توصیفی که از فاصله داریم که غرق ابهام هستش بنابراین فاصله به صورت غیر مستقیم اثر صدا رو توصیف میکنه. صدا ابهام برانگیزه و همون خاصیتی که گفتیم ایجاد میشه؛ کششی برای یافتن منبع صدا، در درون شنونده ایجاد میشه.

مطمئنا هر فاصله ای که شناخته بشه قابل طی شدن و از بین رفتنه. کما اینکه در ادامه میگه «نه فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر». نقره خودبخود سیاه میشه کما اینکه میگه با شنیدن یک هیچ می شوند کدر. اشاره به تمیزی نقره در این قطعه شعر دلالت بر آشنا بودن فاصله یا در تعبیر عام سادگی مساله داره. نتیجه میگیریم که صدایی که از یک فاصله قابل شناسایی تولید بشه کششی درون شنونده ایجاد میکنه که کوتاهه و اثرش با طی شدن فاصله از بین میره.


مکانیزم عشق رو برای «صدای فاصله» در نظر بگیریم. کتری فقط یک فاصله است. اونقدر از حرارت آتش به آب بازتاب میکنه تا آب با حرارت آتش هماهنگ و درگیر میشه. ما صدایی می شنویم (الهاماتی درک میکنیم) اما منبع صدا نامعلومه و ما اون رو نمی بینیم. درون ما میلی برای شناخت منبع صدا بوجود میاد. به حرکت در میایم. حرکت اینجا فیزیکی نیست بلکه منطقی است. این نوع حرکت رو شما قبلا تجربه کردید، مثلا وقتی غرق گوش دادن به یک موزیک بودید. هر چقدر بیشتر سفر کنید به روشنی اهتزاز خلوت اشیا، بیشتر صدای فاصله ها رو درک میکنید و کشش بیشتری درون شما ایجاد میشه و نهایتا بیشتر مجنون میشید.


سهراب فاصله ها رو غرق در ابهام توصیف میکنه احتمالا بدین منظور که این مطلب رو برسونه: کششی که درون ما وجود داره – به نام عشق – هرگز تمام نمیشه. در جای دیگه میگه: هر که در حافظه چوب ببیند باغی، صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند. در واقع چوب مجاز از انسان هست که از بهشت (باغ) رانده شده. اگه انسان اون خاطره بهشت رو یادش بیاد... یا مولانا میگه: من تو را مشغول میکردم دلا، یاد آن افسانه کردی عاقبت.