-
صدای پای آب __ 3
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 21:24
پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود مادرم بی خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد پدرم وقتی مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی من از او پرسیدم دل خوش سیری چند پدرم نقاشی می کرد تار هم می ساخت، تار هم می زد خط خوبی هم داشت...
-
صدای پای آب __ 2
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 21:23
اهل کاشانم نسبم شاید برسد به گیاهی در هند، به سفالینه ای از خاک سیلک نسبم شاید، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی پدرم پشت زمان ها مرده است...
-
صدای پای آب __ 1
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 15:38
اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی مادری دارم، بهتر از برگ درخت دوستانی، بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بوها، پای آن کاج بلند روی آگاهی آب، روی قانون گیاه من مسلمانم: قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه، مهرم نور دشت سجاده من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم...