دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است
و اما یکی از اعجازهای خاص و منحصر به فرد سهراب. از «کودک» شروع میکنیم که قبلا هم در موردش صحبت کرده ایم و گفتیم که کودک عاری از تعلقات نفسانیه و خواهش های کودک از سر کشش، جذب و در یک کلمه از سر عشق ایجاد میشن. عشق نیرویی هست که سهراب، چرخه زندگی رو با اون مدل شناسی می کنه. کلمه «کودک» اشاره به کودک واری داره و نه خود کودک و یا ایام و سنین کودکی. از اونجا که کودک عاشقانه به دنبال خواهش ها میره، موجودیتی در مدل سازی و جهان بینی سهراب نمود پیدا میکنه که سهراب میتونه با اون، یک عاشق آرمانی رو به تصویر بکشه و مجاز بکنه. پس این دلیل استفاده از «کودک».
خب، اجازه بدید بریم سراغ ده سالگی. دو نکته قابل توجه در این عدد وجود داره. اول اینکه: عدد ده، اولین عدد دو رقمیه. پس کودک ترین عدد از اعداد طبیعی دو رقمی به حساب میاد. دوم اینکه: عدد ده در سری اعداد پس از عدد نه (9) قرار داره که این عدد خودش نشون دهنده عمق و انتهای تنهاییه (قبلا در موردش صحبت کردیم: ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد...) پس در واقع عدد ده سر آغاز یک فصل جدید در مسیر رو به جلو رو نشون میده. به طوری که، ویژگی قابل ذکر این فصل جدید زوجیت هست.
حالا میتونیم عبارت «کودک ده ساله» رو تعبیر کنیم. کودک که نماد عاشقه و صفت ده ساله نماد زوجیت. پس میتونیم بگیم که این عبارت، استعاره از یک عاشق تازه مزدوج هست. میدونیم که عاشق همیشه با معشوق هست، بودن فیزیکی یا غیر فیزیکی فرقی نداره، عاشق آرمانی همیشه با معشوقش زندگی رو سپری میکنه.
عبارت «شاخه معرفت» به نظر شما چی میتونه باشه؟ یک عاشق چه چیزی رو همیشه در دستش داره؟ باید چیزی باشه که مرتبط به عاشق بودن اون باشه دیگه! وگرنه موجودیتی (کودک = عاشق) که در این قطعه شعر، شاخه معرفت رو به دست داره، یک عاشق نبود! دو نکته اینجا وجود داره: اول اینکه شاخه معرفت به چی بر می گرده و دوم اینکه چرا «معرفت».
وقتی جهان بینی سهراب، هستی رو از منظر عشق مدل میکنه، خب مسلما باید گفت که تنها راه شاخت (= کسب معرفت) و یا بهترین راه شناخت، عشق هست! موجودیت آرمانی این قطعه شعر (کودک) هم گفتیم درواقع مجاز از عاشقه و در مقام عاشق قرار داره. معرفت در اینجا نشون میده که، کودک چیزی رو در دست داره که بهش شناخت داره و یا اینکه، بواسطه اون (یعنی شاخه) میتونه به شناخت دست پیدا کنه (شاخه ای از معرفت که کودک میتونه با گرفتن و بالا رفتن از اون شاخه، معرفت و یا معرفت های بیشتری کسب کنه).
نکته خارجی: تا اونجا که من میدونم در کتاب مذهبی ما گفته شده که آدم رو زوج آفریده اند. خب یه شرح اجمالی اگه بخوایم بدیم اینه که، فرد مجرد به تکامل نمیرسه یا تکمیل نمیشه یا آدم کامل نمیشه.
خب اینجا بودیم که عاشق (کودک) شاخه ای از معرفت در دست داره که با بالا رفتن از اون، معرفت کسب میکنه. نکته مهم که باید در نظر داشته باشیم (گفتیم قبلا) اینه که، عاشق در این قطعه شعر، مجرد نیست! تازه مزدوج هست ^__^ در ابتدای فصل زوجیت قرار داره. و اگه قرار باشه که آدمِ کامل شدن (اشاره به نکته خارجی) از راه زوجیت بگذره و عاشق (کودک) به عنوان نیمی از اون آدم کامل به حساب بیاد؛ اونوقت باید بگیم که نیمه دیگرش که معشوقش (زوجش) هست در این قطعه شعر، نقش شاخه ای از شناخت (معرفت) رو داره.
هنوز یادمون هست که در جهان بینی سهراب، شناخت از طریق عشق امکان پذیره و رابطه بین کودک و شاخه معرفت (عاشق و زوجش) در این شهر آرمانی سهراب و در پشت دریاها، تنها میتونه عشق باشه. در این قطعه شعر، سهراب میگه که در آرمان شهر من، تنها رابطه بین هر زوج عشقه؛ عشقی آنقدر صادقانه، بی پیرایه و صمیمی که راهی برای شناخت و معرفته.