ما هیچ ما نگاه: اینجا پرنده بود 2
من پس از رفتن تو لب شط بانگ تند پاهای عطش را میشنیدم. 1. معنی لغوی شط به طور کلی یعنی منبعی از آب مثل دریاچه، رودخانه،...
ما هیچ ما نگاه: اینجا پرنده بود 1
من وارث نقش فرش زمینم و همه انحناهای این حوضخانه شکل آن کاسه مس همسفر بوده با من نقش فرش زمین به تمام چیزی که روی زمین...
ما هیچ ما نگاه: بی روزها عروسک -1
پشت شمشادها کاغذ جمعهها را انس اندازهها پاره میکرد. توضیح زیادی لازم نداره، فقط بگم: -کاغذ جمعهها یعنی تعطیلی...
استوایی هستم یا قطبیت دارم؟
در نظر سهراب عشق یعنی فهمیدن و نه هر فهمیدنی بلکه فهم دقیق و درست. و این تعبیر رو در همه جای اشعارش استفاده کرده. دقت...
مسافر: و عشق صدای فاصله هاست
و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که، غرق ابهامند. از اونجایی که صدا قابل رویت نیست اگه از منبع ناشناخته ای تولید...
مسافر: سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیا
و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست به نظر میرسه «اهتراز» اشتباه چاپی بوده و اهتزاز باید می بوده. کلمه اهتراز در...
مسافر: و عشق صدای فاصله هاست
و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که، غرق ابهامند. حتی در حالت ایده آل و کامل هم ارتباط پیدا کردن با دنیای تنهایی...
مسافر: دچار باید بود
دچار باید بود وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد اول «حرام شدن» رو ببینیم چیه. حرام دو جور داریم یکی به معنای...
اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی مادری دارم، بهتر از برگ درخت دوستانی، بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بوها، پای آن کاج بلند روی آگاهی آب، روی قانون گیاه من مسلمانم: قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه، مهرم نور دشت سجاده من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست همه ذرات نمازم متبلور شده است. من نمازم را وقتی می خوانم: که اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم پی "قد قامت" موج. کعبه ام بر لب آب کعبه ام زیر اقاقی هاست کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر "حجر الاسود" من روشنی باغچه است اهل کاشانم پیشه ام نقاشی است گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود چه خیالی ، چه خیالی، می دانم پرده ام بی جان است خوب می دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهل کاشانم :اشاره به حس ناسیونالیستی سهراب و منظور کل زمین هست، یعنی من هم مثه بقیه آدمها زمینی هستم
برگ درخت :بسیار مهربان و با گذشت، خب من یه اشاره کلی از درخت و این که چرا مهربان هست رو توی قندپهلوی نوشته های خودم آوردم
آب روان :صفا، با صفا
خدایی که در . . .:تلمیح به آیه (نحن نقرب الیه من حبل الورید)
"لای" و "پای" :سجع هستش، خب چرا "شب بوها" و چرا "کاج بلند" ؟ این هم چیز دور از ذهنی نیست، شب بو، فقط شب ها بو می ده شب هم وقت تنهایی و خلوت هست، همیشه توی سختی ها آدم به خدا نزدیکتر میشه همش خدایا خدایا می کنه، کاج اشاره به راستی توی سختی داره و از سویی هم شب بو کاج تضاد دارن، یه جورایی هم میشه در معنی بینشون تضاد برقرار کرد که بستگی به ذهن خواننده داره
گل سرخ: نماد زیبایی هاست، عشق
چشمه: نماد جنبش و جوشش، نایستادن، حرکت
نور: نماد خدا، (الله نور السموات والارض . . .)
تپش پنجره: (باز و بسته شدن پنجره که باعث ورود نور به داخل میشه) پنجره، درگاه بین خارج و داخل، درون و بیرون، این جا ارتباط و حسش درونیش با بیرون (جهان) رو نشون می ده، که سهراب با وضو گرفتن احساس روشنی می کنه و اینو از انتها بیان کرده به خاطر بیان هر چه بهتر حس و ارتباطش، یعنی گفته من با روشنی وضو می گیرم که معانی دیگه هم داره و این نظر شخصی خودمه
سنگ . . . :صداقت و خلوص نیت
همه ذرات . . .: سرشار از لطافت، لطیف معانی زیادی داره که نمی شه این جا بیارم، چون قصدم بیان استعاره های شعر سهرابه نه تفسیر اون و نه بیان معانی تک تک کلمه ها که از عهده من خارجه
نمازم را . . . موج: وقتی که نماز می خواند سایر موجودات (جاندار و بی جان) همه به تسبیح خدا مشغولند، اشاره به اینکه همه موجودات همیشه در حال تسبیح هستن، البته این کاملا نظر شخصی خودمه، و حرکت علفها و بلند شدن موج و سایر این اتفاقات، همگی تسبیح خداست، و بیان کننده این موضوع هست که همراه سایر موجودات خدا رو ستایش می کنه، در حال ستایش کردن خدا، سایر موجودات رو می بینه که به تسبیح خدا مشغولن
اقاقی: داستان این اقاقی رو من خوب نمی دونم، یه درختی هست که از گذشته های دور یه حس خاصی نسبت بهش داشتن، اگه از دوستان کسی اطلاعاتی در این مورد داره بذاره که استفاده کنیم
آب: مظهر پاکی، هم پاک هم پاک کننده
حجرالاسود من . . .: کاری که با حجرالاسود می کنن چیه ؟ دست می کشن روش و . . . که زیاد سرم نمی شه، روشنی باغچه، سطحی از دنیای شاعر که می تونه اون رو لمس کنه و این نظر شخصی خودمه