و عشق
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست
به نظر میرسه «اهتراز» اشتباه چاپی بوده و اهتزاز باید می بوده. کلمه اهتراز در ادبیات ما وجود نداره بلکه احتراز (پرهیز کردن) و اهتزاز وجود داره. اینحا احتراز نمیتونه باشه چون ارتباط منطقی کلمات این جمله از بین میره. سایر کلمات مشابه مثل احتذار و احتضار هم اینجا قابل قبول نیستند.
اسم «روشنی» از صفت «روشن» میاد و حالتی رو از چیزی بیان میکنه که اون چیز روشن باشه. مثلا اتاق روشن دارای روشنی است و میتونیم این حالت روشن بودن اتاق رو با «روشنی اتاق» تعریف کنیم. قسمت های روشن و تاریک از هر چیزی، ویژگی هایی دارند مثلا قسمت های روشن عمومی و واضح هستند اما قسمت های تاریک، محرمانه و مثل معما هستند.
«اهتزاز» به معنی جنبش، به زندگی داشتن دلالت داره. هر جنبنده ای زنده است و زندگی میکنه.
«سفر» دلالت بر تغییر جایگاه داره. وقتی میگیم «از همدان به اصفهان سفر کرد» این دلالت داره بر تغییر جایگاه از همدان به اصفهان.
«خلوت» یعنی زمان و یا مکان خصوصی یا محرمانه و وقتی به کسی یا چیزی اطلاق بشه یعنی در آن زمان و مکان خصوصی شخص یا چیز. مثل وقتی میگیم «در خلوت شب» یعنی لحظات خصوصی یا محرمانه شب، یا «در خلوت خود» مکان و زمانی که به خود شخص اختصاص دارن. حالتی که شخص خودش رو از هر چیزی رها کرده و وابستگیی نداره. دلالت داره بر ناب و محض بودن. و ناب بودن دارای ویژگی بری بودن از تماس است.
ترکیب «اهتزاز خلوت اشیا» معادل میشه با زندگی خصوصی اشیا یا زندگی محرمانه اشیا. اونچه که اشیا در پس پرده دارن و از دید ما پنهانه. «رب العالمین» به معنی پروردگار عالمیان به پرورش چیزها اشاره داره. یعنی هر چیزی در حال پرورش و احتمالا بهبود یافتنه. اما این پرورش از چشم ما پنهانه. این بخشی از محرمانگی های اشیاست.
در قطعه «سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیا» بین روشنی و خلوت تضاد وجود داره. روشنی دلالت بر عمومی و خلوت دلالت بر خصوصی داره. مقصد سفر «روشنی» است اما روشنی کجا؟ روشنی دنیای محرمانه اشیا. اینجا «روشنی» نقش مکان رو برای سفر ایفا میکنه. مثل وقتی میگیم سفر به جنوب ایران. مساله اینه که زندگی محرمانه اشیا نمیتونه روشن باشه در غیر اینصورت محرمانه نیست! درواقع این «روشنی» فقط به سطح زندگی محرمانه اشیا تابیده شده و نه به خلوت یا محرمانگی های اشیا. وگرنه دو چیز از بین میره: اولا محرمانگی و ثانیا فاصله (چیزی که در ادامه ازش صحبت میکنه). ضمن اینکه روشنی جایی نیست که بشه به اونجا به صورت فیزیکی سفر کرد بلکه باید سفر منطقی باشه و این یعنی درک کردن اونجا یا اون چیز. میشه گفت که هر چیزی خلوتی و جنبشی داره که اگه درک کردنش مساوی با لحظهایست که عشق شکل میگیره.